یکم مرداد

سالها بود این شعر سهراب را زمزمه میکردم ؛ کارما نیست شناسایی راز گل سرخ ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم ! هرگز مفهومش را درک نکرده بودم ، اما امروز درست روز تولدم ، درکی عمیق به هوشیاری ام هجوم آورد و مرا غرق در شعف کرد . با شناور بودن در شیدایی میشود انسان بهتری بود!

اول مردادی دیگر !

دوستیهایی که پایان یافت ! دوستانی که محو شدند مثل دنیای کوچکشان ! درسهایی که آموختم ، دنیایی که خلق کردم ، مهربانی را اما باید بیدریغ بخشید ، بی هیچ چشمداشتی ، والا رنج میکشی و آزرده میشوی ! اینجا فرصتی برای رنجش نیست .باید خانه دوستی را بر نیمی از وسعت قلبت بسازی ، بدون هیچ اضافه بنایی ! درسهای سال گذشته ام از من آدم بهتری در مقایسه با خودم ساخت ! من تنها رقیب خودم هستم . فرصت زندگی را نمیتوان به رقابت با هیچکس دیگری پرداخت ، حتی اگر پیروز شوی برنده نیستی و این شکست مطلق است . برنده بودن وقتی به سراغت می آید که در رقابت با خودت پیروز باشی.سپاسگزارم که سالی پربار داشتم .

اول امرداد

من هنوز زنده ام. واسه کسایی که منو میشناسن. امروز چهل و هشت ساله شدم. عجب....! این قافله عمر عجب میگذرد! عجب...!